نويسند گا ن جاودان وکتا ب ها ي ما ند گار
تهيه و تدوين از ساجده سالار تهيه و تدوين از ساجده سالار

دن آرام The Silent Don
نویسنده این کتاب میخائیل شولوخوف است و انتشار آن در دو قسمت، یکی در سال 1934 و دیگری در 1940 انجام شده است. در این کتاب، با توجه به زمینه وسیع آن، طرح های درهم پیچیده بسیاری وجود دارد که از زندگی مردم قزاق سخن می گوید، ولی ظاهراً طرح اصلی آن است که قزاق جوان گریگور ملکوف قهرمانش می باشد. رئیس خانواده ملکوف که خانواده ای وطن پرست و جانباز هستند، پروکوفی پیر می باشد. او از جنگ های عثمانی زنی ترک به نام مورا را به خانه آورده بود که بسیار مورد نگرانی سایر قزاق ها می شد. سایر اعضای خانواده عبارت بودند از پانتالیمون، زن دیگرش، دخترش دنیا و پسر دیگرش پیوترا. گريگور مانند پدرش بلند قد، قوی و کمی وحشی بود. از نظر محیط عشقی دهکده تاتارسک عیبی نمی دانست که او با آکسینیا زن استپان آستاکوف که یکی از همسایگانش بود، سر و سری داشته باشد. آکسینیا زن جوان و سرکشی بود که هیچ گونه علاقه ای به شوهر احمق و دائم الخمرش نداشت و علت اصلی این تنفر لت و کوب هایی بود که شوهرش گاه و بیگاه او را مي کرد و به قول خودش این کار را برای خوبی خود آکسینیا انجام می داد. زمانی که گریگور برای نخستین بار از راه آکسینیا گذشت و به او برخورد، زن دریافت که در دام عشق جوان گرفتار شده است. آنها درحالی که استپان که سرباز ريزرف بود برای تعلیمات نظامی از دهکده برای مدتی خارج شده بود، مثل سایر عشاق تاتارسک آشکارا روابط نامشروع خود را ادامه دادند. استپان پس از بازگشت به تاتارسک، وحشیانه آکسینیا را لت کرد. گریگور و برادرش پیوترا برای نجات زن آمدند، ولی استپان که از آنان قوی تر بود، هر دوی آنها را از خانه اش بیرون کرد. پانتلیمون پیر که از حماقت گریگور ناراحت شده بود، در جست وجوی همسری برای او برآمد و بالاخره زیباترین دختر دهکده ناتالیا کرشونف را برای این منظور در نظر گرفت. ولی آکسینیا حاضر نبود به هیچ وجه معشوقش را از دست بدهد و به همین سبب از تمام مکرها و حیله های زنانه اش استفاده کرد تا گریگور را از  ناتالیا دلسرد کند و او را برای خود نگه دارد، اگرچه فقط معشوقه و مترس گریگور به حساب آید. در این گیر و دار ناگهان جنگ بزرگ «جنگ جهانی اول» مردان جوان را به میدان کارزار کشید.

 

گریگور که نشان زن و سوارکار مشهوری بود، همراه با برادرش پیوترا و استپان جزو این گروه مردان جوان بودند. گریگور و برادرش بر اثر رشادت و لیاقت به درجه افسری ارتقاء رتبه یافتند. انقلاب 1917 به وقوع پیوست. گریگور مانند بیشتر قزاق ها تسلیم نشد و به ارتش ضد انقلابی دنيکین ملحق گردید و بیرحمانه بر علیه بلشویک ها جنگید. وقتی جبهه دنيکین در 1919 به کلی از هم پاشید، گریگور با شایستگی به ارتش  سرخ در جنگ پولند پیوست. مخالفت او با بلشویک ها بر روی اصول کلی نبود، بلکه فقط به سبب وفاداری به حکومت قزاق ها بود. وفاداری و خدمات بی شمار گریگور سرانجام ارتش سرخ را واداشت تا او را از خدمت معاف کند و گناهان سابق او را ببخشد. او به تاتارسک بازگشت و تصمیم گرفت که در زادگاهش به کشاورزی بپردازد، همچنین مشتاقانه طالب ایجاد روابط جدید با آکسینیا شد. در همین زمان انقلاب سپید قزاق ها به وقوع پیوست. ارتش سرخ می خواست گریگور را که گریخته و به طور غیرارادی به دسته ای از جنگجویان داخلی پیوسته بود، دستگیر کند. آکسینیا نیز به دنبال گریگور رفت ولی در جنگ زخمي شد. گریگور، درحالی که دلسرد شده بود تفنگ و فشنگ هایش را به درون دن انداخت و به تاتاراسک بازگشت تا تسلیم ارتش سرخ شود و با آینده مجهولش روبه رو کرد.

 

دون کیشوت Don Quixote of La Mancha
این کتاب به مدت 10 سال از 1605 تا 1615 توسط میگوئل دو سروانتس نوشته شده است . داستان از این قرار است که یک شخص مسن شهر لامانچا از خواندن رمان های قهرمانی آنچنان دیوانه می شود که سرانجام معتقد می گردد که تمام آن داستان ها حقیقی است و خودش را به صورت شوالیه سرگردان در می آورد و به پیش می تازد تا جور و ستم ها را از میان بردارد و بدی ها را نابود سازد. از آنجایی که یک شوالیه نمی تواند بدون معشوقه زندگی کند، او دختر دهاتی را که سال ها قبل می شناخت به عنوان معشوق خود برمی گزیند و برای او نام دولسینی را در نظر می گیرد. پس از نخستین عمل قهرمانیش، که در آن به لقب  شوالیه مفتخر می شود، او یکی از دهاتی ها را که میانسال، نادان، زودباور ولی خوش طبع بود و سانچوپانتسا نام داشت وادار می کند تا به عنوان بنده و نوکر به دنبال او راه برود. شوالیه و همراهش به دنبال حوادث راه می افتند. آنها هیچ خرجی در سفر ندارند و از کلمه دون که همیشه آدم معمولی را به شخص فوق العاده ای تبدیل می کند، استفاده می کنند. آسیاب های بادی هیولا می شوند، میکده ها، برج و باروها و بردگان کشتی های دزدان نسبت به آقایان ظلم و جور می کنند. مرد دهاتی قدرت درک بیشتری برای حقیقتی که بین نیرنگ های اربابانش فرق می گذارد، دارد، ولی هر دوی آنان بالاترین شکنجه ها را تحمل می کنند و با بدن و روحی مجروح به خانه آورده می شوند. ده سال بعد، که یک دون کیشوت کاذب به شهرت رسید، سروانتس قسمت دوم داستانش را منتشر کرد. در این قسمت که شاید عالی تر از قسمت اول باشد، بدعت های نو، زمینه های وسیع تر و تکنیک های بیشتری به کار گرفته شده اند. ازجمله حوادث مهم قسمت دوم این کتاب خواب دیدن دون کیشوت در غار مونتسینوس خیمه شب بازی میس پدرو، حوادث قلعه دوک، حکمرانی سانچو بر جزیره اش و آخرین شکست دون کیشوت را می توان نام برد، به هنگام مرگ شوالیه دون کیشوت، سانچوپانتسا به طورکلی شخصیتی دوست داشتنی می شود که کلیه خصایص سلحشوری را د ر خود جمع نموده است و لذا خواننده عمقاً، از اینکه از دنیای پر از شگفتی و هیجان انگیز آنها جدا می شود، احساس تأسف می کند. این داستان که ظاهراً به خاطر بدعت هایش، یک داستان حماسی و قهرمانی خوب به حساب می آید، به تدریج به صورت دورنمای وسیعی از زندگی اسپانیایی و همچنین سرگرم کننده ترین رمان ها درآمد.

 


روشنایی در ماه اگست Light In Augut
این کتاب در 1932 توسط ویلیام فاکنر نوشته شده است. در پشت حقایق قتل جوانا بردن چهل ویک ساله به دست جو کریسمس سیاه پوست و پس از آن دستگیری، فرار و مرگ وحشیانه اش به دست پرسی گریم افسر اداره پولیس ایالتی، داستانی تیره و غم آلود از زندگی تراژیک او قرار گرفته است.  داستان با لینا گرو دختر یتیمی که حامله است و از آلاباما آمده تا معشوقش لوکاس برچ را پیدا کند، آغاز می شود. او را اشتباهاً به یک کارخانه چوب بری در شهر جفرسن و نزد بایرون بنچ می فرستند. بایرن عاشق لینا می شود، برچ، که حالا نامش را عوض کرده و به جو براون مشهور است، در همان کارخانه مشغول کار می باشند.
 
او با جو کریسمس در یک کلبه کوچک زندگی می کند و می داند که «جو» هر شب با دوشیزه بردن که دختر ترشیده و سپید مویی است، ملاقات می کند. هنگامی که جوانا بردن کشته می شود، او برای آنکه جایزه دستگیری قاتل را به دست آورد، پولیس را از محل اختفای جو کریسمس مطلع می سازد ولی زمانی که غفلتاً لینا او را می بیند، به تندی فرار می کند و می گریزد. کریسمس دستگیر می شود. پدرکلانش، یوفوس هاینس، که آدم مذهبی متعصبی است، وارد شهر می شود و امیدوار است به نحوی به او کمک کند تا بی محاکمه مجازات نشود. حقایق بسیاری از تولد جو «فرزند میلی دختر هاینس و یک کارگر سیرک»، جوانیش «که در  نزد سیمون مک ایکرن به کار مشغول شد ولی چندی بعد در دعوایی بر سر یک زن او را کشت» و کشمکش ها و گرفتاری هایش، در این قسمت از کتاب برای خواننده آشکار می شود. پس از مرگ کریسمس، لینا تقاضای ازدواج بایرون بنچ را می پذیرد و دو نفری به اتفاق بچه لینا به سمت خانه راه می افتند.

 

 


ژان کریستف Jeane christophe
ژان کریستف یکی از بزرگترین رمان های قرن بیستم است. ژان کریستف کتابی است در ده جلد که خلاصه کردن آن «غیرممکن» است. آنچه در زیر می آید تنها اشاره ای است به هریک از جلدهای این کتاب عظیم و انسانی قرن ما: جلد اول: سپیده دم – دوران کودکی ژان کریستف که در یکی از شهرهای کوچک و قدیمی کرانه رودخانه راین می گذرد. ژان کریستف در خانواده ای که همه اهل موسیقی و هنر بودند متولد می شود. پدربزرگش ژان – میشل نخستین معلم او در موسیقی است. مادرش لوئیزا زنی ساده و دوست داشتنی است. ژان در 12 سالگی پدرش را از دست می دهد و مجبور به کار کردن می گردد. از همان اوان درد تلخ فقر و رنج را می چشد.

جلد دوم: بامداد – دنباله زندگی ژان گریستف در دوره نوجوانی در شهر زادگاهش. نخستین دوستش اوتو، نخستین عشقش مینا، باز دردها و رنج ها....

جلد سوم: نوجوانژان کریستف در دربار دوک شهر، نوازنده مخصوص می شود و با «سابین» بیوه جوان که زندگی غم انگیزی دارد، آشنا می شود. چندی بعد سابین می میرد.

جلد چهارم: طغیانآهنگ های ژان کریستف انقلابی و برخلاف سنت کهنه شهرش است، به این دلیل با مخالفت شدید روبه رو می شود. در این زمان کریستف به خاطر دفاع از دختری دهاتی، سربازی را می کشد و مجبور به فرار می شود و به پاریس می رود.

جلد پنجم: بازار سر میدان – در پاريس تنها و سرگردان با فقر و گرسنگی دست به گریبان می شود و کم کم با محافل هنری پاریس و موسیقی آنجا آشنا می گردد. در این قسمت رومن رولان انتقاد شدیدی از هنر منحط اواخر قرن نوزدهم کرده است. کریستف با گراتسیا آشنا می شود، او را گم می کند و بعدها در دوران پیر و کهولت بار دیگر او را می یابد با اولیویه نیز آشنا می گردد.

جلد ششم: آنتوانت – در زمانی که کریستف در زادگاهش بود با دختری به نام آنتوانت آشنا شد. در این جلد زندگی دردناک آنتوانت و برادرش اولیویه در یکی از شهرهای کوچک فرانسه و پاریس شرح داده شده. آنتوانت در جوانی می میرد.

 جلد هفتم: در خانه – دوستی کریستف  با اولیویه دوستی فرانسه و آلمان است. هر دو از ابتدال هنر و تعصب ملی برکنارند. کریستف از طریق اولیویه با مردم حقیقی و ساده فرانسه آشنا می شود.

جلد هشتم: دوستان – اولیویه به تشویق کریستف به سرودن شعر می پردازد، ازدواج می کند ولی از ارتش به زودی جدا می گردد. انقلابی در فرانسه به وقوع می پیوندد. اولیویه کشته می شود و کریستف به سویس فرار می کند.

جلد نهم: بوته آتشینزندگی کریستف در سویس در خانه دوستش – کریستف عاشق زن دوستش لیزا می شود. این عشق دوجانبه است. لیزا دست به خودکشی می زند، ولی نجات می یابد و کریستف از خانه دوستش فرار می کند تا دیگر لیزا را نبیند  و زندگی دوستش را تباه نکند.

جلد دهم: روز نو – کریستف دیگر آهنگسازی بزرگ و معروف شده است. زندگیش به تنهایی می گذرد. در این زمان گراتسیا را دوباره می بیند و عشقی عمیق که از سال ها پیش بین آنها وجود داشت، دوباره شعله می کشد، عشقی افلاطونی. گراتسیا چندی بعد می میرد و کریستف را کاملاً تنها می گذارد. ژان کریستف پسر دوستش اولیویه و دختر گراتسیا را نزد خود نگه می دارد. آنها با هم ازدواج می کنند و باز کریستف تنها می ماند. کتاب با مرگ کریستف پایان می یابد. «ژان کریستف» درحقیقت دائره المعارفی است از هنر و موسیقی و فرهنگ اروپایی. زندگی نسل هایی است که با تلاش ابدی بار سخت زندگی را به دوش دارند.



 


سرخ و سیاه The Red And The Black- Le Rouge et le Noir
این کتاب در 1830 توسط هانری بیل «استاندال» نوشته شده است. مایه اصلی داستان را استاندال از یک حادثه واقعی که سال 1827 در روزنامه منتشر شده بود، گرفته است. ژولین سورل که فرزند تجاری است، همیشه از طرف آبه دوشلان «کشیش شلان» حمایت و پشتیبانی می شود و همین مرد است که او را به مقام معلمی فرزندان مسیو دورنال حاکم پر قدرت وزیر می رساند. مادام دورنال، که زندگی سعادت آمیز و پر عشقی ندارد. عاشق معلم جوان می شود و معشوقه او می گردد. شوهر که از بی احتیاطی های زنش آگاه می شود، ژولین را برای ادامه تحصیل به مدرسه مذهبی بزانسون می فرستد. در آنجا مرد جوان حامی دیگری در ميان اعضای هیأت مدیره می یابد و این پشتیبان او کسی جز کشیش پرار نیست که او را به سمت منشی مخصوص مارکی دولامول بزرگ منسوب می دارد. ژولین یک مأموریت سیاسی مهم را با موفقیت در انگلستان انجام می دهد و مقام مهمی به دست می آورد در همین ضمن دختر مارکی به نام ماتیلد در قلب خود عشق عمیقی نسبت به او احساس می کند. به هرحال داستان به این گونه پایان می پذیرد که مارکی نامه ای از مادام دورنال دریافت می دارد و طبق نوشته آن زن تصور می کند ژولین فرصت طلب پست و جیره خواری بیش نیست. ژولین به وریر بازمی گردد تا انتقام خود را بگیرد و هنگامی که مادام دورنال در موقع نماز و دعا
 
در کلیسا زانو زده او را با چند گلوله زخمی می کند. ژولین دستگیر می شود و اگرچه مادام دورنال فقط مجروح شده و علیرغم کوشش های او برای نجات ژولین، وی محکوم به اعدام با گیوتین می شود. سرخ و سیاه هم به خاطر استفاده از کشفیات تجزیه و تحلیل روحی در اواخر قرن هجدهم و هم به سبب دید طعنه آمیزش نسبت به جامعه اصلاحی قرن نوزدهم شهرت و معروفیت بسیار کسب کرده است.


عصیان فرشتگان Tne Reuolt of the Angels - La Revolte des Anges
این داستان در سال 1914 توسط آناتول فرانس نوشته شده و سرگذشت فرشته ای است که زمین را زیباتر و جالب تر از بهشت یافته است. صاحب کتابخانه اسپارویو با ناپدید شدن کتاب های با ارزشش، برای نخستین بار به وجود او پی می برد و از این موضوع سخت به وحشت می افتد. ولی پس از مدتی فرشته براسپارویو ظاهر می شود و به صورت محافظ او در می آید. فرشته که نامش آرکاد است، اعلام می کند که مشغول ترتیب انقلابی بر علیه طبقه اشراف می باشد ولی مثل همه انقلابیون، به نظر می رسد که او بیشتر مایل است از زندگی در پاریس لذت ببرد تا اینکه به انقلابش بپردازد، سرانجام هنگامی که انقلاب می خواهد  به اوج خود برسد، با شکست مواجه می گردد. درضمن این کتاب آناتول فرانس فرصت کافی برای اظهار گفته های فولادینش در مورد جامعه پاریس، هنر مذهبی، معنویات موجود و بیهودگی پولیس فرانسه در ایجاد انتظامات لازم، داشته است. بسیاری از منتقدین این کتاب فرانس را بهتر از کتاب های جزیره پنگوئن ها، زنبق سرخ و جنایت سیلوستر بونار می دانند.


فاسق خانم چترلي Lady chatterley’s Lover
این کتاب مشهورترین اثر دیوید هربرت لارنس نویسنده بزرگ انگلیسی است که در سال 1944 انتشار یافت و بلافاصله نسخه سانسورنشده آن در انگلستان و آمریکا توقیف شد. بعداً در فلورانس و فرانسه نسخه هایی از آن چاپ شد و در دسترس علاقه مندان قرار گرفت حتا نسخه سانسور شده این کتاب، داستان بی پرده ای از عشق های جسمانی و هر آنچه که موجب ایجاد لذت برای انسان می گردد، می باشد. شوهر خانم چترلی در اثر جنگ برای همیشه علیل شد و با فلج شدن کمر به پایین بدنش، به صورت انسان منفور و عقیمی درآمد که وجودش هیچ گونه لذتی برای زنی همچون لیدی چترلی ندارد. ملرز شکاربان، نخستین فاسق خا نم چترلی نیست، اما کیفیت آشنایی و احساسی که نسبت به هم دارند، عشق گناه آلود آنان را استثنایی کرده است. به زودی، در میان افتضاح و رسوایی های حاصل از این عشق خانم چترلی با شوهرش روبه رو می گردد و به او خبر می دهد که صاحب فرزندی خواهند شد. لارنس عشق خانم چترلی به ملرز را عشقی مقدس می داند، چه به وسیله آن، او توانسته است تمایلات باطنش را جامه عمل بپوشاند و درنتیجه هر آنچه را که خواسته کرده است. در این کتاب دو صحنه عظیم، تجلی بخش کینه و عداوتند. همان گونه که بسیاری از صحنه ها نشان دهنده عشقند – عشق بزرگ، مقدس و صلح آمیزی که برای لارنس مذهب واقعی است.

مادام بواری - Madame Bovary
این کتاب در مدت پنج سال از 1860 تا 1865 توسط گوستاو فلوبر نوشته شد. امارئو دختر یک زارع نرماندی، با دکتر شارل بواری که جوانی کودن و نامطلوب است، ازدواج می کند. طبیعتاً این ازدواج با شکست مواجه می شود، چه «اما» در طلب خوشبختی است که درباره آن در کتاب ها مطالبی خوانده و یا از مردم مطالبی شنیده. «اما» از زندگی خسته کننده در آن شهر کوچک بسیار ناراضی است و به همین دلیل پی در پی مرتکب حماقت هایی می شود. ابتدا با یک منشی حقوق ترسو به نام لئون روی هم می ریزد. بعد به خاطر عشق خالصی که به رودلف ثروتمند و عیب جو دارد با او سوار کشتی می شود اما رودلف او را ترک می کند و لذا دوباره به نزد لئون باز م گردد. لئون با توجه به علل قطع روابط قبلی شان، از پذیرفتن عشق مجدد «اما» می ترسد. «اما» که روحاً شکست خورده و در ضمن مقدار زیادی هم به تاجر حیله گری به نام لورو که مرتباً وی را تشویق کرده است به معشوقه هایش هدایی بدهد بدهکار است، با آرسنیک خودکشی می کند. شارل هیچگاه به راستی نمی تواند «اما» را درک کند و جریاناتی را که اتفاق افتاده برای خود حلاجی نماید. او کمی پس از خودکشی زنش می میرد و فرزند بیچاره اش را تنها بر پیکر اقیانوسی از حد وسط بورژوازی که خود و همسرش را در کام فرو برده، رها می سازد.

محاکمه The Trial
محاکمه این کتاب در 1925 توسط فرانتس کافکا نوشته شده و موضوع آن از این قرار است: جوزف کا. صبح بیدار می شود و بدون اینکه هیچ انتظار داشته باشد به جرم جنایتی که روحش هم از آن خبر ندارد، دستگیر می گردد. علیرغم این حقیقت که او توقیف شده است، به وی اجازه می دهند که مثل هر روز به سر کارش برود. جنایتی که «کا» را برای توضیح در مورد آن احضار کرده اند، در اطاق زیرشیروانی و تاریکخانه ای رخ داده که هیچ چیز در آن معین و قطعی نیست ولی همه کس از وجود «کا» آگاه است. «اگر سرت بشود این یک محاکمه است» این گفته رئیس پولیس در برابر جمعیت انبوهی از تماشاچیان است «کا» در خانه می  فهمد که دیدن دوست مستأجرش فرولین بورشتز کار ساده ای نیست و به شدت تحت مراقبت است. به زودی عمویش او را پیش وکیلی می برد که اتفاقاً هم مریض است و هم مشغول کار دختری به نام لنی است. وکیل دعاوی هیچ گونه کمک فوری به آنان نمی کند و فقط توصیه می نماید که «کا» تسلیم سرنوشت شود. ظاهراً سایر کوشش ها برای یافتن راه حلی مناسب، نیز بی ثمر می ماند. در کاتدرال «کا» کشیشی را ملاحظه می کند که برای وعظ آمده است. کشیش اظهار می دارد که به زندان فرستاده شده تا درباره این جریان با او صحبت کند و پس از آنکه مثال های گوناگونی از نگهبانان قانون و اهمیت حفظ آن در جامعه سخن می را ند و آنقدر صحبت می کند که «کا» حتی فرصت تأیید گفته های او را ندارد، بالاخره به این نتیجه می رسد که تمام راه ها به روی او بسته شده و باید تسلیم عدالت شود. کشیش اضافه می کند: «این مهم نیست که هر چیز حقیقی را قبول کنیم، ما باید آنچه را که لازم است بپذیریم». سرانجام دو مرد چاق که لباس رسمی به تن دارند به نزد «کا» می آیند و او را تا خارج شهر برده، در آنجا کاردی در قلبش فرو می کنند.

مدار رأس السرطان Tropic of Cancer
این کتاب نخستین و مشهورترین کتاب هنری میلر نویسنده بزرگ و معاصر آمریکایی است که به سال 1934 در پاریس انتشار یافت و بلافاصله در تمام کشورهای انگلیسی زبان توقیف و فروش آن منع شد. دولت انگلیس از ورود هنری میلر که در آن زمان قصد عزیمت به انگلستان را داشت جلوگیری نمود و او را با نخستین کشتی به فرانسه بازگردانید. توقیف این کتاب تا سال 1961 ادامه داشت و در این سال بود که مجامع انگلیسی زبان اجازه انتشار آن دادند و بلافاصله جزو پر فروش ترین کتاب های آمریکا درآمد. مدار رأس السرطان به قول خود میلر «سفری شاعرانه است از اعماق تاریکی های ورطه ای هولناک (ایام دردآلود بین دو جنگ اول و دوم) به سوی سحلی طلایی». کوششی است برای رهایی از رنج و یأس و سرخوردگی نسلی که جنگ تمام آرمان ها و آرزوهایش را به تباهی کشیده بود. کتاب سال های مصیبت بار حوالی 1930 را نشان می دهد. زمانی که رکود عظیم اقتصادی، گرسنگی و فقر سرتاسر نیم کره غربی را فرا گرفته بود، این زمان دوره اوج انحطاط جسم و روح محسوب می شد، فاشیسم و نازیسم قدرت می گرفت و راه را برای جنگی به مراتب دهشتبارتر از جنگ نخست هموار می کرد. کتاب مدار رأس السرطان بر مبنای تجربیات خود میلر در پاریس نوشته شده است و زندگی فقیرانه و یأس آور قهرمان کتاب را در محله سن ژرمن و در میان گرو ه عجیب و غریب و بیگانه ای که از سرتاسر دنیا جمع شده بودند، شرح می دهد. هم اطاقی او بوریس، دوست نیمه دیوانه اش وان نوردن، گروه یکنواخت و خسته کننده زن هایی که همه دیوانه وار عاشق قهرمان کتابند! و پس از آن کتاب کم کم از نام ها تهی می شود و به خاطرات و شرح شخصیت های فراموش شده می پردازد. زندگی یک هندی بیگانه به نام نونن تیتی «نانان تاته» در نیویارک، داستان نیمه تمام مسافرت قهرمان کتاب به دیژون که به خاطر فقر و گرسنگی مجبور به قبول حرفه تعلیم و تربیت در یکی از مدارس شهر می شود و این موضوع او را تا لبه های ورطه جنون می کشاند. در آخر کتاب با دوستش فیلمور برخورد می کند که با دختری فرانسوی ازدواج کرده و زندگی کسالت بار و یکنواخت محترمانه ای را شروع کرده است. «آیا چاره در همین است؟» ترک زندگی تنها و سرگردان ولی «آزاد واقعی» و پناه بردن به زندگی خسته کننده خانوادگی و ازدواج....


نشان سرخ دلیری the Red Badge of courage
نشان سرخ دلیری – این کتاب در 1895 توسط استیفن کرین نوشته شده است. هنری فلیمینگ که جوانی روستایی و اهل نیویارک است، داوطلبانه وارد ارتش متحد می شود. ابتدا چون از جنگ و تیراندازی خبری نیست، هنری جوان بسیار مغرور و متکبر است و به همه چیز به دیده استهزا می نگرد، اما چندی بعد که جنگی در چانسلور سویل در شرف وقوع است، ترس تمام وجودش را فرا می گیرد، به مجرد شروع نبرد، او کشفی می کند. به زودی تیراندازی آغاز می شود و او خود را در قلب سپاه جای می دهد تا جای امنی داشته باشد. وقتی دشمن حمله اش را آغاز می کند، هنری فرمانده خود را از دست داده، از ترس می گریزد. هرگاه که  به جبهه باز می گردد، دوباره با ترس شدیدی مواجه می گردد و این به صورت کابوس وحشتناکی برایش درآمده است. تجارب تلخ، منظره رنج آور مرگ و شجاعت غیرقابل توصیف مردان عادی سرانجام پرده ها را از جلو چشمان او پس می زنند. با خشم و غضب تمام ناپاکی را از وجود خود دور می کند، او با پیشرفتی قاطع پرچم های قشون را پیشاپیش همه حمل می کند. نکته قابل توجه این است که نویسنده در موقع نگارش این کتاب فقط 25 سال از عمرش می گذشته و هیچ گونه تجربه شخصی در جنگ نداشته است.



 


هملت Hamlet
هملت – این کتاب یکی از معروفترین آثار ادبی جهان و شاهکار شاعر و درام نویس بزرگ انگلیسی ویلیام شکسپیر است که در سال 1603 انتشار یافته، ولی قبل از این تاریخ مکرراً بر روی صحنه آمده است. داستان در دنمارک اتفاق می افتد. هملت، شاهزاده سلطنتی، در مرگ پدرش عزادار و از ازدواج شتابزده مادرش گرترود با کلادیوس عموی هملت که حالا پادشاه شده، نگران و ناراحت است. روح شاه قبلی در معجرهای قصر السینور بر قزاولان ظاهر شده است. آنها این خبر را به هملت می رسانند و او برای تحقیق صحت گفته های نگهبانان در آنجا منتظر می ماند. هملت روح را ملاقات می کند و در می یابد که سوءظن  او نسبت به بدی و شرارت عمویش بیجا نبوده و کاملاً صحیح است: کلادیوس برادرش را هنگامی که در چمن زاری خوابیده با ریختن زهر در گوشش کشته بود تا بتواند با ملکه ازدواج کند و بر سریر پادشاهی بنشیند. هملت دوستش هوریشیو و یک افسر به نام ماسلوس را قسم می دهد که مسأله ظهور روح را کاملاً مخفی نگه دارند. روح از هملت می خواهد که انتقام بگیرد و هملت نیز قول انجام این کار را می دهد. به هرحال تفکرات و کابوس های او به همراه ترس ناشی از اینکه روح ممکن است یک شیطان باشد، وی را از انجام فوری دستور روح پدرش باز می دارد. هملت تظاهر به دیوانگی می کند. درباریان این را به حساب عشق او نسبت به افلیا دختر پولونیوس وزیر می گذارند. هملت می شنود که دسته ای از بازیگران به دربار آمده اند، لذا از آنان می خواهد صحنه قتل پدرش را در حضور شاه و ملکه بازی کنند. کلادیوس که بی توجه به نمایش چشم دوخته، ناگهان تحت تأثیر قرار گرفته وجدانش معذب می شود و هملت در چهره او دقیق شده، مطمئن می شود که عمویش گناهکار است. شاه با شتاب محل نمایش را ترک می کند و به دنبال او ملکه نیز روان می شود. گرترود پسرش را به حضور می طلبد تا با او صحبت نماید. پادشاه که عصبانی و مظنون شده است تصمیم می گیرد هملت را به انگلستان بفرستد و ترتیبی فراهم آورد تا او را در آن کشور بکشند. وقتی هملت به حضور مادرش می رود و ملکه شروع به سرزنش او می نماید. شاهزاده هم مادر را متهم به دروغ گویی و تزویر می نماید و مرگ همسرش را به خاطر می آورد. پولونیوس که اصلاً آدم فضولی است، پشت پرده اطاق ملکه پنهان می باشد. هملت که از وجود او آگاه می شود، به تصور اینکه کلادیوس پشت پرده اطاق ملکه پنهان می باشد. هملت که از وجود او آگاه می شود، به تصور اینکه کلادیوس پشت پرده مخفی شده، با خنجر وی را می کشد. بعد به همراهی دو نفر از درباریان به نام روزنکرانتس و گیلدنسترن به طرف انگلستان حرکت می کند. افلیا از مرگ پدرش و رفتار عجیب هملت نسبت به او و غیبت طولانی برادرش در فرانسه دیوانه می شود. برادرش لایرتیس از سفر باز می گردد و با شنیدن خبر قتل پدرش، بسیار خشمگین شده قسم می خورد انتقام بگیرد. کلادیوس تقصیر را به گردن هملت می اندازد. افلیا از غم برادرش، خود را غرق می کند. در همین ضمن کشتی هملت مورد حمله دزدان دریایی واقع می شود و دزدان او را به دنمارک می فرستند. هنگامی که به دنمارک می رسد، شاهد مراسم تشییع جنازه افلیا می گردد. او و لایرتیس هر دو بسیار غمگینند و هنگام تدفین افلیا بر سر اینکه کدامیک عزادار اصلی هستند بینشان نزاعی در می گیرد. کلادیوس که از انتقام جویی لایرتیس مطلع است به او پیشنهاد می کند که هملت را به یک مسابقه شمشیربازی دعوت نماید هملت با وجود آنکه می داند، کلادیوس شمشیر لایرتیس را به سم آغشته کرده است، این دعوت را می پذیرد. در هنگام شروع مسابقه، ملکه به افتخار پسرش شراب می نوشد، غافل از اینکه شاه آن را به خاطر هملت با سم آمیخته است. درحین نبرد هملت زخمی می شود و بعد، شمشیر این دو نفر با یکدیگر عوض می گردد و هاملت زخمی بر لایرتیس وارد می کند لایرتیس بر زمین می افتد و درحال مرگ اعتراف می کند که مقصر اصلی کلادیوس است و از هملت تقاضای بخشش می کند. هملت با خنجر شاه را می کشد و به هوریشیو امر می کند به فورتینبراس شاهزاده ناروژی بگوید که  پس از مرگش او شاه دنمارک خواهد بود. فورتینبراس پس از مرگ شاهزاده جوان می رسد و قول می دهد تشییع جنازه پر شکوهی برای او ترتیب دهد.

سه تفنگدار (نوشته الکساندر دوما)
داستانی در مورد شوالیه های قرن نوزده که برای نجات شاه جوان و کم تجربه خود از چنگال کاردینال حیله گر و شیطان صفتش مبارزه می کنند و قهرمان داستان که جوانی است پاک نهاد و البته با مهارت در شمشیر بازی، از طریق آشنایی به سه تن از شوالیه ها وارد یگان ویژه آنها می شود و در زمانی که کاردینال اعظم قصد جان شاه جوان را کرده تا با کشتن وی رسماً به مقام شاهی برسد، این یگان ویژه وارد عمل می شود. لازم به یادآوری است که این یگان ویژه قبلاً توسط کاردینال اعظم منحل اعلام شده بود تا شاه جوان را از حمایت یاران وفادار خودش محروم کند. دوما ضمن بازآفرینی نظام سنتی و طبقه بندی قدرت در قرن نوزدهم به خلق تصویر مبارزه همیشگی خیر و شر می پردازد که در یک سمت این مبارزه افسران و شوالیه های شرافتمند، شجاع و وفادار شاه جوان و در سمت دیگر کاردینال دیوصفت حضور دارند. دوما در این داستان با نمایش عشق سیری ناپذیر قدرت در کاردینال پیر و در آمیختن آن با علاقه کاردینال به همسر زیبای شاه جوان مراتب سقوط انسان ها را نمایش می دهد و این اصل را بیان می کند که انسان می تواند از یک فرشته برتر و یا از یک حیوان پست تر باشد. کاردینال پیر برای تحت فشار قرار دادن زن جوان می گوید: شاه می آید و می رود و من تنها ثابت هستم و این اشتباهی است که گریبان  انسان های حیله گر و قدرت طلب را می گیرد و آنها را ازدواج قدرت به چاه هلاکت می افکند و تمام اینها در فضای داستان به زیبایی خلق شده است.

زندانی زندا (نوشته آنتونی هوپ):
مردی انگلیسی از خانواده ای اشرافی برای گشت و گذار به کشور کوچک و آلمانی زبان موریتانیا می رود که شاه جوان این کشور قرار است به زودی تاجگذاری کند ولی برادر خائن شاه، دوک میشل درصدد کشتن شاه و تصاحب مقام شاهی است. شاه توسط عوامل برادرش دزدیده می شود. ولی اطرافیان وفادار شاه تصمیم می گیرند که از مرد اشرافی انگلیسی برای بازی کردن رول شاه استفاده کنند چرا که در یک ملاقات تصادقی به شباهت بی اندازه او و شاه پی برده اند. (از طرفی مرد انگلیسی از یک دانشگاه آلمانی فارغ التحصیل شده و آلمانی را به روانی انگلیسی صحبت می کند!!) هوپ فمن توضیح علاقه مردم عوام به شاه  در مقابل حمایت اشراف از برادر خائن و قدرت طلبش جنبه هایی از نظام طبقاتی در جوامع کلاسیک اروپا و تضاد میان ارزش ها و منافع طبقات مختلف را نمایش می دهد.

بی بی پیک (نوشته الکساندر پوشکین):
قمارباز درنهایت بازنده است! داستان درباره انجنير جوان و پول پرستی از غند (هنگ) سوار است که جز پول و پیروزی در قمار به هیچ چیز دیگر اهمیتی نمی دهد و در این راه ابایی ندارد که از احساسات صادقانه یک دختر جوان (ندیمه کنتسی پیر ولی با مهارت در قمار) سوءاستفاده کند. نوه کنتس پیر که دوست انجنير جوان است داستانی را برای وی بازگو می کند که مادربزرگش از راز پیروزی در قمار خبر دارد. انجنير جوان با بازیچه قرار دادن ندیمه، جوان کنتس و تهدید به قتل پیرزن (که باعث مرگ کنتس پیر می شود!!) پی به راز پیروزی در قمار می برد ولی بر اثر یک اشتباه تمام ثروت خود را در قمار از دست می دهد  و مهمتر از ثروت از دست داده ندیمه، جوان و زیبا و عقلش را نیز از دست می دهد.


بر باد رفته (نوشته مارگرت میچل):
اسکارلت اوهارا، دختری جوان و بسیار زیبا از خانواده ای ثروتمند (البته برده دار در جنوب) است که قلب بسیاری از جوانان اشراف را در تسخیر خود دارد ولی خودش گرفتار عشق یکی از جوانان اشراف به نام اشلی است و... داستان در واقع تأملی جدی بر عشق و پایداری است. تأملی بر عشق است چرا که اسکارلت در پایان ماجرا در می یابد اشلی را به اندازه رت باتر (شوهر سوم خودش) دوست نداشته و ندارد و تأملی بر بردباری است چرا که لشگری از اتفاقات ناگوار (جنگ شمال و جنوب آزادی برده ها، مرگ شوهر اول و دوم زن جوان، مرگ دختر کوچکش، از دست دادن پدر و مادر و...) یکی پس از دیگری و آن هم برای دختر ی که در ناز و نعمت بزرگ شده است، اتفاق می افتد ولی دختر جوان همه را با صبر و استقامت و بردباری تحمل کرده و پشت سر می گذارد و حتی در پایان داستان که همسرش وی را ترک می کند خود را نمی بازد بلکه می گوید: امشب در این باره فکر نمی کنم، باشد برای فردا چرا که فردا هم روزی است!. نظام برده داری آمریکا، نبرد شمال و جنوب دست یافتن سیاهان به آزادی و حق رأی و جنبش ضد سیاه نقابداران فولکوسکوئن (که در میان آنها از رئیس پلیس تا کشیش شهر هم دیده می شد!)، شکل گیری ظلم سرمایه داری در آمریکا و تبدیل نظام فئودالی (زمین داری) به سرمایه داری صنعتی و تجاری و دورنماهایی که تبديل  به نظم سرمایه داری فعلی آمریکا و زیرساخت اجتماعی و فرهنگی آن شد همه و همه در غالب تقابل شخصیت های داستان و سیر حوادث به نمایش درآمده است.


رومئو و ژولیت (نوشته ویلیام شکسپیر):
رومئو و ژولیت از دو خانواده ثروتمند شهر ورونا (که به کینه ای قدیمی در میان دوره بیش از خداوند ایمان داشتند) به یکدیگر علاقه مند می شوند ولی در اثر مخالفت خانواده هایشان و حوادث ناگواری که رخ می دهد (قتل پسرعموی ژولیت توسط رومئو، درخواست ازدواج ژولیت با کنت پاریس توسط پدر ژولیت و...) به مقصود خود نمی رسند. شکسپیر در این داستان به خصومت ها و کینه های بی اساس می پردازد که پریشانی ها، مرگ ها و دل شکستگی های زیادی را می آفرینند و طبقاتی را مجسم و بازشکافی می کند که آداب و رسوم غلط (که به شکل سنت درآمده) و ضد ارزش هایی که لباس ارزش پوشیده آنها را به سوی تباهی و  نابودی می برد.

وداع با اسلحه (نوشته ارنست همینگوی):
داستانی درباره یک سرباز آمریکایی داوطلب که در ارتش ایتالیا علیه نیروهای امپراتوری اتریش می جنگد. در طول جنگ جهانی اول (که با حمله اتریش به صربستان آغاز شد) ایتالیا مورد تاخت و تاز نیروهای امپراتوری اتریش قرار گرفت و بسیاری از آزادیخواهان جهان داوطلبانه در ارتش ایتالیا خدمت می کردند. همینگوی ویرانی ها و فجایعی که جنگ می آفریند را به تصویر کشیده و نشان می دهد که جنگ افروزان و قدرت طلبان دنیا با افکار مالیخولیایی خود چقدر ویرانی و خرابی ایجاد می کنند و چگونه هزاران انسان بیگناه را قربانی می سازند و آنچه را که بشر در طی سال ها ساخته در لحظه ای نابود  مي کنند. (مانند قهرمان داستان که در پایان همسر و طفل به دنیا نیامده اش را از دست می دهد).

سرنوشت یک انسان (نوشته میخائیل شولوخوف):
مردی که برای دیدار از منطقه ای قزاق نشین به آن دیار سفر کرده با مردی مسن و پسر کوچکش آشنا می شود و داستان زندگی پر رنج او را از زبانش می شنود، مردی که زن و دو دختر و پسرش را در جنگ از دست داده و حالا این پسر کوچک را (که او هم یتیم و بی پناه است) بزرگ می کند. مرد مسن از خاطرات خود در میدان نبرد و اسارتش توسط ارتش دشمن برای او سخن می گوید و زوایای دیگری از چهره کریه جنگ را برای ما آشکار می سازد. می دانیم که شولوخوف در منطقه ای قزاق نشین به دنیا آمد و به همین دلیل عمده آثار او به جامعه شناسی و روانشناسی این قوم (که نگهبانان تاج امپراتوری محسوب می شوند) می پردا زد (و این شکافتن و مطالعه مربوط به جامعه قزاق قبل از 1917 – در طول جنگ و بعد از انقلاب 1917 می باشد).

 


November 20th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان